-
این هم فال امسال من :)
یکشنبه 9 فروردینماه سال 1394 14:55
-
می نویسم برای دل ه خودم
شنبه 11 بهمنماه سال 1393 15:33
نوشتن بغض فرو خورده دلتنگی هاست گویی حرف اول تمام نوشته ها دلتنگی ست صندوقچه رازهای مگو باور کن هرچه بنویسی حجم وسیع دلتنگی ات در آن جای نمی گیرد و باز برخی از کلمات جا می افتند ولی من برای خودم می نویسم و برای دل ه خودم نه برای هیچکس ه دیگری واژه ها قدرت اعجاب انگیزی دارند هر یک از آنها می تواند بزرگترین خوشبختی یا...
-
سالی به پرباری سالها
چهارشنبه 8 بهمنماه سال 1393 15:09
سالهای عمر با اینکه به چندین دهه می رسند اما با نگاهی مرور گونه به تک تک آن سالها شاید تعدادی انگشت شمار دارای صفت برتر و استثنائی نسبت به بقیه گردند . در واقع برخی از سالهای عمر هر کس بنابر دلایل مختلف ، پر باتر ، ماندتی تر یا خاطره انگیز تر می نماید . برای نمونه آن سالی که انسان عاشق می شود یا زمانیکه به اوج موفقیت...
-
و باز هم شازده کوچولو
شنبه 20 دیماه سال 1393 09:19
شازده کوچولو پرسید : غمگین تر از اینکه بیایی و کسی از اومدنت خوشحال نشه چیه ؟ روباه گفت : بری و کسی متوجه رفتنت نشه
-
تولدم مبارک
شنبه 22 آذرماه سال 1393 22:10
چقدر آسان و ساده می شود از 365 روز از عمرت بگذری و چقدر خوب می توان فکر کرد در این یک سالی که از عمرت گذشته چقدر متفاوت شده ای . با همان معمای همیشگی ، نمیدانم یک سال دیگر به عمرم اضافه شد؟ یا یک سال از عمرم کم ؟35 سالگی ام هم با تمام اتفاقات خوب و بدش به اتمام رسید وقتی کوچک بودم فکر میکردم آدم که دیپلم میگیرد یعنی...
-
دختر پاییزی
چهارشنبه 19 آذرماه سال 1393 09:50
دختر پاییز که باشی شاید زودتر عاشق شوی با اینکه سخت دل می بندی ! و شاید سخت تر از قبل رها کنی هر آنچه که تو را اسیر کرده . دختر پاییز که باشی مهربان تر می شوی به یمن دلدادگی ، به پاس برگ ریزان های بی وقفه . دختر پاییز که باشی کافیست ، که عشق محصورت کند در تنهایی، درهذیانهای نفس گیر. دختر پاییز که باشی می میری با سر...
-
منطقم بیش فعال شده
جمعه 7 آذرماه سال 1393 22:28
جالبه این روزها احساس می کنم منطقم به حالت ه آماده باش در آمده . دست خودم نیست ولی انگاری ناخودآگاه و یا شاید هم خودآگاه سعیم بر این است که برای زندگیم خیلی با احساس تصمیم نگیرم . ذاتا و به خودی خود این مسئله خیلی هم بد نیست ولی می ترسم از اینکه که کلا دختر بی احساسی بشم .امیدوارم هیچ موقع این اتفاق برام نیفته . از...
-
قایم باشک
یکشنبه 25 آبانماه سال 1393 14:57
یک روزهایی هست که دلم میخواهد قایم شوم بروم پشت پرده و جیک نزنم حتی عکس پروفایل وایبر و واتساپ و لاین .... حذف کنم دلم می خواهد دیده نشوم روزهایی هست که حس میکنم با خودم هم غریبه ام و با همه آنچه که داشتنشان برایم مفهوم بودن را می سازند دلم می خواهد بروم تا دور دستها ، خیلی خیلی خیلی دور بدوم و دور شوم آن وقت ساعت ها...
-
هنگامه عجیبیست
یکشنبه 18 آبانماه سال 1393 14:11
خدارو شکر حال مامان هم خوبه و رو به بهبود هنگامه عجیبی است قاصدکها را به سخره میگیرم که به گمانشان سطان معلق بودند!!! درکوچه لحظه ها به دستگیره هر دری ضربه ای میزنم که خاطره ای بطلبم . زمانی سکوتم پر بود از پرواز اقاقی ها ، از رسیدن ها ولی سکوتم را گم کردم و در این هیاهو گم شدم ،گاهی که بی حرفی به سراغم می آید قدح...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 آبانماه سال 1393 09:10
-
وبلاگم تولدت مبارک
چهارشنبه 14 آبانماه سال 1393 11:42
چند روز دیگه بیستم آبانماه تولد وبلاگمه... تولد یک سالگیش ... به دلایلی چون نمیتونستم آپ کنم همون روز این پست و گذاشتم کلی تیتر و مطلب تو ذهنم بود که دلم می خواست همچین روزی آپ کنم وبلاگم رو با اون . ولی بعد از چند دقیقه تأمل نمی دونم چرا بهترین چیزی که به ذهنم رسید این شعر از سهراب عزیز بود . به تماشا سوگند و به آغاز...
-
چقدر ما آدم بزرگها چیز یاد میگیریم که دی :)
شنبه 1 شهریورماه سال 1393 17:16
در بازی زندگی یاد می گیریم اعتماد به حرفهای قشنگ بدون پشتوانه مثل آویختن به طنابی پوسیده است . یاد می گیریم نزدیکترینها به تو گاهی می توانند دورترین باشند . که باید از خودمان برای روز مبادا پس انداز داشته باشیم که بتوانیم یک روز تمام خودمان را بغل کنیم و راه بیفتیم و برویم و در جایی که نشنیده و فهمیده نشویم نمانیم ....
-
از یک روزی به بعد
دوشنبه 27 مردادماه سال 1393 11:58
از یک روزی به بعد حذف میکنی عادتها را احساس ها را آدمها را ،آدمها را ،آدمها را یک کاغذ سفید یک به نام خدا یک نقطه سر خط از یک روزی به بعد برای خودت برای دلت روز می گذرانی بی خیال می شوی از یک روزی به بعد برا ی آدم بودن آدم ماندن برای احساست برای خودت می روی و پشت سرت را هم نگاهی نمی کنی گیس بریده این روزها کمی خسته و...
-
شاد بودن دیگران بهانه ای است برای شاد زیستن من
شنبه 18 مردادماه سال 1393 15:08
شاد بودن دیگران بهانه ای است برای شاد زیستن من دی خوشحالی همان کم عقلی نیست ؟؟؟ !!! گفته شده روزی گاندی به سرعت میدوید تا خود را به قطار برساند که شروع به حرکت کرد... در حین سوارشدن گاندی به قطار، یکی از کفشهایش افتاد، کاری نکرد جز اینکه جفت دیگر کفش را در آورد و آن را سریع نزدیک لنگه اول پرتاب کرد . دوستانش تعجب...
-
رها رها رها من
شنبه 18 مردادماه سال 1393 07:36
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
-
پا به سن که می گذاری
چهارشنبه 15 مردادماه سال 1393 11:01
سنت که کمتر باشد فرصت بیشتری برای انجام خیلی کارها داری فرصت بیشتری برای احمقانه زندگی کردن فرصت داری خر باشی و خریت کنی و ... پا به سن که می گذاری بیشتر باید عاقلانه رفتار کنی بیشتر باید خودت نباشی بیشتر فاصله میگیری از دل خواهت بیشتر از تو انتظار می رود که مدیر و مدبر باشی چیزی که نمی خواهی باشی و این است ماجرای...
-
دوست / عشق/ یار/درد. دی :)
شنبه 11 مردادماه سال 1393 14:54
با دوست عشق زیباست با یار بی قراری از دوست درد ماند و از یار یادگاری
-
من دارم فراموش میشم!!!
جمعه 6 تیرماه سال 1393 10:43
داره از خونه همسایه طبقه اول صدای ساز میاد و یکی که داره با صدای گرفتهای همراه با اون میخونه ، نمی دونم چرا ضمیر ناخودآگاهم من رو برد به گذشته ای نه چندان دور . احساس نه چندان دلچسب فراموش شدن و مورد فراموشی قرار گرفتن رو دارم. شاید از نظر خیلی ها هر دو یک معنی داشته باشند اما برای من فرق داره معنی این دو یادم نمیاد...
-
چون به دریا زدی بزن و با دریا باش
جمعه 16 خردادماه سال 1393 22:54
قرار نبود امروز متنی بنویسم اما امروز فقط به خاطر تمام دوستانی می نویسم که هر کدامشان دارند به نوعی روزهای سختی رو سپری میکنند شاید این روزها برای هر کسی که تو این شرایطه هم سخت باشه و هم دیر بگذره ولی خب خوبیش به اینه که میگذره دنیا هر بدی داشته باشه یک خوبی داره و اون هم اینکه گذراست هم خوشی هاش و هم سختی هاش اصلا...
-
رهگذر
دوشنبه 12 خردادماه سال 1393 15:17
صدائی به گوشم می خورد ،انگار کسی خودش را به پنجره می کوبد باد است یا باران نمی دانم پنجره را گشودم به تماشای دنیا ایستادم ازهمین جایی که هستم چند صباحی سپری شد نمی دانم گذر زمان را فراموش کردم ولی دنیایی را دیدم با آدمکهایش که جنس هیچ کدامشان از سکون نبود پر از بی قراری بودند و همگی رهگذر نشسته ام پشت میز تایپ می کنم...
-
پرانتز باز تا بی نهایت
جمعه 9 خردادماه سال 1393 23:16
رهائی پرانتز را باز کردم نوشتم : امید ، آرزو ، خیال ، رؤیا ، فردا ، مهربانی ، عشق و ........ پرانتز را هرگز نخواهم بست دوست دارم واژه گانم آزاد باشند رهای ... رها تا بلندای افق مهربانی و بی نهایت عشق من آزادی و رهائی را چقدر دوست دارم
-
احساس پروانه ای ام دلتنگتم
دوشنبه 5 خردادماه سال 1393 14:40
-
مرا خود با تو سری در میان است...
دوشنبه 5 خردادماه سال 1393 11:43
مرا خود با تو سری در میان هست وگرنه روی زیبا در جهان هست وجودی دارم از مهرت گدازان وجودم رفت و مهرت همچنان هست مبر ظن کز سرم سودای عشقت رود تا بر زمینم استخوان هست اگر پیشم نشینی دل نشانی وگر غایب شوی در دل نشان هست به گفتن راست ناید شرح حسنت ولیکن گفت خواهم تا زبان هست ندانم قامتست آن یا قیامت که می گوید چنین سرو...
-
من اینک رخت بر بستم
دوشنبه 5 خردادماه سال 1393 10:35
دلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستم کنون عزم لقا دارم من اینک رخت بربستم تویی قبله همه عالم ز قبله رو نگردانم بدین قبله نماز آرم به هر وادی که من هستم مرا جانی در این قالب وانگه جز توم مذهب که من از نیستی جانا به عشق تو برون جستم اگر جز تو سری دارم سزاوار سر دارم وگر جز دامنت گیرم بریده باد این دستم به هر جا که روم بی...
-
اگر کوسه ها آدم بودند
یکشنبه 4 خردادماه سال 1393 15:09
دختر کوچولو پرسید : اگر کوسه ها آدم بودند، با ماهی های کوچولو مهربانتر می شدند؟ آقای کی گفت : اگر کوسه ها آدم بودند، توی دریا برای ماهی ها جعبه های محکمی می ساختند، و .... همه جور خوراکی توی آن می گذاشتند، مواظب بودند که همیشه پر آب باشد . برای آن که هیچ وقت دل ماهی کوچولو نگیرد، گاهگاه مهمانی های بزرگ بر پا می کردند،...
-
هر چه پیش آمد خوش آمد
چهارشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1393 11:11
بیا با هم شاد باشیم با هم بخندیم و شاد باشیم یادته گفتی دست بده به رسم کودکی ،چون قراره هوای هم رو داشته باشم ؟؟ پس بیا هوای هم رو داشته باشم ... سیب زمینی سرخ کرده بخوریم و تموم سوراخ سمبه های شهر رو پیدا کنیم مثل اون کوچه کنار رودخونه که هر وقت ازش رد میشیم نا خود آگاه به مرض خنده مبتلا می شیم فقط نگو آینده چی میشه...
-
معادله چند مجهولی
شنبه 27 اردیبهشتماه سال 1393 13:46
به اطرافم که نگاه می کنم هر روز تعداد آدمهایی که در روابطشان دچار سردرگمی می شوند رو بیشتر و بیشتر می بینم کمی قبل تر از اینها بر این تصور بودم که این روابط نا شناخته و مبهم مخصوص سالهای نوجوانی و خامیست . حالا می بینم که نه ، شاید فرضیه درستی نبوده چه نوجوانهای امروزی حد اقل می دانند در هر رابطه ای آخر ماجرا به کجا...
-
پدرم روزت مبارک
سهشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1393 00:32
پدر ! ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﻪ ﻃﻮﻝ ﻭ ﻋﺮﺽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﻭﺟﺐ ﻣﯽ ﺯﺩﻡ ، ﭘﺮ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ . ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ... !!! ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ، ﺑﻪ ﺗــــــﻮ ﺭﺳﯿﺪﻡ ... ﭘﺪﺭ ﺑﻪ ﺗﯿﺘﺮ ِ ﺗﻤﺎﻡ ِ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ ... ! ﺑﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻧﺰﺩﻩ ﺍﻡ ! ﺑﻪ ﻗﺮﺍﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ ! ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ چند وقتیست ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻧﮑﺮﺩه...
-
دچار حس خلسه ام
شنبه 20 اردیبهشتماه سال 1393 14:47
دچار حس خلسه ام خالی خالی گوئی تو هر چیزی که فکرش رو کنی به اوجش رسیدم احساس افسردگی نمیکنم خوشحالم دردی رو هم احساس نمیکنم البته گاهی احساس درد میکنم ولی دلیلش رو یادم نمیاد احتمالاً به این دلیله که حواسم دچار آلزایمر شده دوست دارم به همه عشق بدم بدون اینکه انتظار پاسخی داشته باشم به یقین اگر هیچ کداممان منتظر پاسخ...
-
من ا زعاطفه حرف می زنم
چهارشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1393 11:05
آن معاشقه ای که میان خاطراتمان رقم خورده در پس زمینه روزهایی که تنها با هم خندیده ایم ، حرف زده ایم بی آنکه بوسه ای میانمان رد و بدل شود بی آنکه آغوشی از آغوشی گذر کند آن معاشقه ای که چند سال بعد به اشاره ای کوچک پدیدار می شود و گریزگاهی نیست تا بگویی چیزی میانمان نبوده است معاشقه های موازی بی گلایه ای که وقتی از آنها...