خاطرات گیس بریده

قبل از اینکه بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن

خاطرات گیس بریده

قبل از اینکه بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن

می نویسم برای دل ه خودم

نوشتن بغض فرو خورده دلتنگی هاست

گویی حرف اول تمام نوشته ها دلتنگی ست

صندوقچه رازهای مگو

باور کن هرچه بنویسی حجم وسیع دلتنگی ات در آن جای نمی گیرد

و باز برخی از کلمات جا می افتند

ولی من برای خودم می نویسم  

و برای دل ه خودم  

نه برای هیچکس ه دیگری

 واژه ها قدرت اعجاب انگیزی دارند

هر یک از آنها می تواند بزرگترین خوشبختی یا عمیقترین ناامیدی را به ارمغان بیاورد

تصمیم گرفتم از امروز به بعد همان کاری را کنم که  خودم دلم می خواهد

من خواهم نوشت برای دل ه خودم

برای خودم خدایی شده ام

بی آنکه جهانی داشته باشم  

نظرات 1 + ارسال نظر
گوش شنوا شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 12:58 ب.ظ

بر زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرا بریده بینی بی جرم و بی جنایت

اگه فکر کنی قطعاً یادت میاد که دوستی داشتی که سنگ صبور بود و گوشی خوب برای شنیدن (پست قبلی گیس بریده)، و همون دوست گفت با آتش بازی نکن!
و تو بارها و بارها گفتی، نه بابا!!! من؟!!! عمراً!!! حواسم هست.
دیدی نبود؟
دیدی چی شد؟
ولی باز هم خدا رو شکر که دیر نشد.
البته، امیدوارم!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.