خاطرات گیس بریده

قبل از اینکه بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن

خاطرات گیس بریده

قبل از اینکه بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن

سپندار مذ (آرامش افزاینده، پارسایی مقدس)

از قدیم گفتن سلام  سلامتی میاره  پس سلام ، بازم سلاااام

الان  داشتم تقویم روی میزم رو نگاه می کردم  انگار همین دیروز بود که تقویم سال 92 رو گذاشتم تو جا تقویمی روی میزم  چه زود گذشت برگه های تقویم ورق خوردند و رسیدن به آخرین ماه سال  اسفند.

 انگاری همین دیروز بود که برگه ها سنگینیشون  یه سمت دیگه بود کی فکرشو می کنه چشم که بر هم میزنیم یک سال دیگه از عمرمون  مثل برق و باد گذشت اسفند که میاد بوی بهار رو با خودش میاره  اسمش زمستونه ولی با بوی بهار میاد ،بوی شکوفه های رنگارنگ بوی نم نمک بارونای بهاری روی درختای سرزنده. دیروز بوی آتیش به مشامم خورد یاده چهار شنبه سوری افتادم ، یادش به خیر بچه که بودیم چقدر ذوق داشتیم  برای همین چیزا  برای  عید ، سفره هفت سین برای پیک شادی یادمه قبل از عید با خواهرم  پیک رو تموم می کردیم  تا کل عید رو خوش بگذرونیم.

هنوزم  مثل بچه ها هستم  با کلی ذوق عاشق سفره هفت سین عیدم هر سال یه جور درستش می کنم  هر سال یه رنگ  مخصوصا قسمت  سبزه انداختنش رو اول وضو میگیرم بعد   نیت می کنم  برای سلامتی و سبز شدن  آروزهای تمام  کسانی که دوستشون دارم  و سلامتی و سرسبزیشون.

یه چند سالیه که  یه سبزه هم برای بابا میندازم  پنجشنبه آخرسال  که میریم پیشش می برم خونش آخه خیلی دوست داشت  همیشه  می گفت  سبزه  عید رو خیلی دوست دارم  خودش تا بود هر سال  برای مادر و پدرش می برد الانم  که نیست  من برای خودش این کار رو انجام می دم ، عودم دوست داشت  خلاصه سبزه و عود شمع و .... همه چی براش می بریم  و  ازش می خوام  برام دعا کنه.از خودش و خدا که  پنهون نیست  از شما هم پنهون نباشه  دلم خیلی براش تنگ شده  دلم میخواست  فقط یه بار دیگه  اسمم رو صدا کنه بهش بگم جونم بابا جون و ازش می خواستم که  فقط بغلم کنه  ما آدمها  تا نعمتی رو داریم معمولا قدرش رو نمی دونیم .بیائید سعی کنیم  قدر پدر و  مادرامون تا هستن بدونیم ، بگذریم  دلتنگی همیشه هست و........

  هوووووم چه بوی خوشی داره این اسفند ماه

ماهی قرمزای کوچولو توی تنگ رو خیلی دوست دارم خودم انتخاب کنم  و به تعداد اعضای خانواده یه دونه انتخاب میکنم یاده پارسال به خیر سر یه ماهی بیچاره فروشنده  دمارش در اومد  تا تونست برام  بگیرش 

ما آدمها بزرگ می شیم ولی چه خوبه که  گاهی وقتها  هنوز تو حال و هوای بچگیمون  قدم بزنیم یه سری حس ها  حتی وقتی تو بزرگسالی بهت دست میده  برات شیرینه  مثل همین  اسفند و حال و هوای خاصی که داره .

آره اسفند همه چیزش قشنگه...حتی دوندگی مردم .، شلوغیها ،معطلی توی ترافیک های وحشتناک ( البته  ترافیک رو همه کس هم دوست نداره )  

اسفند با همه قشنگیهاش... تلخی هایی هم داره..آدمهایی هستند  که از این زیبایی ها لذت نمی برن...کسایی که حتی از خرید یه جفت کفش برای بچه هاشون عاجزند ...آدمهایی که از خرید ماهی برای شام شب عیدشون ناتوانند...دست فروشای کنار خیابونا که دنبال یه لقمه نون هستند وهر لحظه میترستن مامورای شهرداری بساط روزیشون رو  از هم بپاشه.

و در کنار تمام اینا هستند کسانی که  کل دکوراسیون خونه شون رو  عوض میکنن تا  سال جدید هر مهمانی که  میاد براشون کلی چه چه و به به راه بندازه .

حاجی فیروزهایی هستند که صورتشون رو با سیلی سرخ نگه داشتن  ولی دیدن فایده نداره  با ذغال سیاهش کردن  تا رنگ پریدشون رو هیچ کس  نبینه  سر هر  چهار چشمشون دنبال ماشینهای چشم نواز این آدمهاست تا شاید کرمشون یه اسکناس کثیف و پاره ته جیبشون باشه.  امروز صدای دایره های زنگیشون  فقر و بیکاری رو فریاد می زنه...

تمام اینها رو می تونیم ببینیم با همین چشم عادی

ولی با همه اینها اسفند بازم قشنگه ، حتی اگه فقیر باشی، چون  بهار به همه امید و انگیزه میده انگیزه تا دوباره تلاش کنی و امید داشته باشی تو سال آینده  همه چیز بهتر میشه.

اسفند قشنگه حتی اگر تو دلت غم داشته باشی...آسمون بدون هیچ منتی می باره  می تونیم صورت هامون رو  رو به آسمون خدا بگیریم تا قطره های پاک بارونش  تمام غمها مورن رو بشوره و با خودش ببره  تا وجودمون پاک پاک  شه .

اسفند قشنگه...حتی اگرکسی بیمار باشه جوونه های روی درختها رو که ببینه  یاش میفته که زندگی جریان داره همه چیز ادامه داره  و باید برای بودن تلاش کرد .  

خدای مهربونم این   روزها همه بنده هات  هم خوشحالن هم یه سری غمهای کوچیک تو دلاشونه همه در تکاپو هستن برای بهتر بودن و بهتر زندگی کردن  خودت کمک کن  تو قادری در این شکی نیست  پس قسمت می دم دل همه بنده هات رو شاد کن و برای سال  جدید یه تحول خوب و  آرامش رو برای همشون  رقم بزن. خدای خوبم  خودم و تمام عزیزانم رو به تو می سپارم  تو بهترینی تو قادرترینی پس تمام آرزوهای خوب دنیا رو برای کسانی که دوستشون دارم از تو خواهانم  و امید بهترینها رو براشون فقط از خودت دارم .

 


..... عزیزم


بابا لنگ دراز عزیزم

تمام دلخوشی دنیای من به این است که ندانی و دوستت بدارم!

وقتی میفهمی و میرانی ام چیزی درون دلم فرو میریزد … چیزی شبیه غرور!

بابا لنگ دراز عزیزم لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن و بگذار دوستت بدارم

بابا لنگ درازِ من همین که هستی دوستت دارم … حتی سایه ات را که هرگز به آن نمیرسم …!


قدر لحظات زندگیمون رو بدونیم

جودی !!کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند.در حالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند.دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود در حالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوهاو اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. ...


جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنهاوابسته می شویم.

هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود. پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم دردلش ثبت شویم.


دلم

لــــــــحظه های ســــکوتم


پـــــر هیاهــــــــــو ترین دقــــایق زندگیم هستند


مــــــملو از آنــــــچـــه


مــــی خواهم بـــــــــــــــگویم


و      نــــــــــــمی گـــــویم...

 

دلم گرفته است یا دلگیرم یا شاید هم دلم گیر است

 

نمی دانم

 

اصلاً هیچ وقت فرق بین اینها را نفهمیدم

 

فقط می دانم دلم یک جوری می شود

 

(گیر می شود , می گیرد , گیر چیزی می شود)

 

جوری که مثل همیشه نیست

تصمیم

 یه روز به دنیا میایم....

یه روز دلبسته میشیم....

یه روز هم......

 زندگی هامون تو همین  دلبستگی‌ها معنا پیدا می کنه  و همونها هستن که زندگیمون رو  میسازن.
این روزها من و نوشته هایم حکایت رودخانه ای دارد  که هر چه به دریا می ریزد، نه رود خالی می شود و نه دریا پر. نمی دانم یا نوشته هایم کم رنگ  شده اند یا مشکل  از احساسی ست که روز به روز پوستش کلفت تر می شود تصمیم که می گیری نمی دانی می توانی یا نمی توانی یا حتی نمی دانی آن که می خواهی می شود یا نمی شود. اما تصمیم که می گیری فقط دوست داری بتوانی و بشود وگرنه اگر بخواهی به نتوانستن یا نشدن حتی لحظه ای هم فکر کنی آن تصمیم را نخواهی گرفت. الانی که من در آن حضور دارم سرشارم از تصمیم، تصمیم هایی که می دانم می توانم و مطمئن تر از همیشه می دانم که می شود.

تمام این تصمیم ها برمی گرده به اون زمانایی که خیلی دوست داشتم  زود بزرگ شم برای خودم کسی بشم ، که بتونم کارای مهم انجام بدم. دارم تصمیم می گیرم نباشم تا باشم میدونید بعضی وقتها با اینکه با همه ی وجود عاشقی باید بری، بری یه جای خیلی دور،خیلی خیلی دور امروز من تصمیم گرفتم که کمتر هیجان زده بشم و با صدای بلند نخندم و حرف نزنم. من امروز تصمیم گرفتم تا دیگه با صدای بلند به کسی نگم دوستت دارم  ،تصمیم گرفتم که  دوستت دارم ها رو یواشکی بگم  اونم در گوش دل خودم اونقدر آروم  که  حتی منطقم  هم بوئی از وجود این همه دوستت دارمهای وجودم نبره .من تصمیم گرفتم که  به  این جمله عمل کنم  عشق  یعنی آزادی دلم نمی خواد کسی رو که دوست دارم حتی با گفتن دلم برات تنگ شده  اذیت کنم من دوست داشتن دیگران نسبت به خودم رو حس میکنم نمی دونم در مورد  قانون بومرنگ چیزی شنیدین یا نه یه چیز تو مایه های شعر شاعر عزیزمون مولوی هست که میگه
                                   این جهان کوه است و فعل ما ندا     سوی ما آید صداها را نوا

  ماندن همیشه خوب نیست...

رفتن هم همیشه بد نیست...

گاهی رفتن بهتر است...

گاهی باید رفت...

باید رفت تا بعضی چیزها بماند...

اگر نروی هر آنچه ماندنیست خواهد رفت...

اگر بروی شاید با دل پر بروی و اگر بمانی با دست خالی خواهی رفت...

گاهی باید رفت و بعضی چیزها را که بردنی است با خود برد،مثل یاد،مثل خاطره،مثل....

و آنچه ماندنی است را جا گذاشت،مثل یاد،مثل خاطره،مثل لبخند...

رفتنت ماندنی میشود وقتی که باید بروی،بروی!!!

و ماندنت رفتنی میشود وقتی که نباید بمانی،بمانی!!!

شاید گاهی باید رفت و گذاشت چیزی بماند که نبودمان را گرانبها کند...

نمیدانم...شاید باید سر به زیر رفت...هرچند با اندوه!!!

شاید باید با لبخندی بر لب رفت هر چند با باری سنگین بر دل و دوش....

رفتن همیشه هم بد نیست...

شاید باید انگونه بروی که دیده شوی و حضورت مثل لمس بال یک پروانه حس شود...

شاید وقتی بروم همه چیزهایی که باید بیایند،بیایند...

رفتن یا ماندن ؟؟؟ !!!!