خاطرات گیس بریده

قبل از اینکه بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن

خاطرات گیس بریده

قبل از اینکه بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن

پازل


هوا گرگ و میشه  صدای زنگ ساعت بهت یادآوری میکنه که وقتش رسیده که ازخواب ناز بیدار شی چشمهات رو باز میکنی به آسمون که نگاه میکنی محو زیباییش می شی  یک حس خاصی تمام وجودت رو میگیره اسمش رو میزارم خاص چون  هر کسی به سبک خودش اون رو تعریف می کنه یه جواریی گنگه .. هم میتونه شیرین باشه  ،هم غم انگیز ، هم شاعرانه  و هم ......

این احساس مبهم رو هر طوری میتونی تعبیرش کنی بستگی به آدمش داره  توی اون هوای گرگ و میش ، من که خودم  اکثر اوقات با خوشبینی کامل روزم رو آغاز میکنم به این دلیل که  خدواند اون روز رو  با تمام اتفاقاتش تا پایان شب به من هدیه داده و اجازه داشتم یک مرتبه دیگر طلوع زیبای خورشید رو ببینم .داری برای روزت برنامه ریزی میکنی که یک اتفاق ساده ، یک پیام یا یک تلفن افکارت رو مثل یک پازل  به هم ریخته میکنه  تا بیای اون رو از اول بسازیش ممکنه  کل روزت رو درگیر باشی گاهی سعی میکنیم به زور یه قطعه رو جایی قرار بدیم که می دونم  جاش اشتباهه گاهی هم  یک سری قطعات خیلی راحت  جایگاه خودشون رو پیدا می کنن  بدون اینکه تو دردسر بیافتی   ولی وقتی پازلت بارها و بارها  به هم ریخته باشه  بالاخره این هنر رو پیدا میکنی که جای درست  هر قطعه رو  در کمترین زمان ممکن  پیدا کنی بدون اینکه کل روزت  هدر رفته باشه مثل من   .

                                                        

                                          امیدورام   تحول  هر روزتون همراه با یک اتفاق شیرین باشه