خاطرات گیس بریده

قبل از اینکه بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن

خاطرات گیس بریده

قبل از اینکه بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن

چقدر ما آدم بزرگها چیز یاد میگیریم که دی :)

در بازی زندگی

یاد می گیریم  اعتماد به حرفهای قشنگ بدون پشتوانه مثل آویختن به  طنابی پوسیده است .

یاد می گیریم  نزدیکترینها به تو  گاهی می توانند  دورترین باشند .

که باید از خودمان  برای روز مبادا پس انداز داشته باشیم

که بتوانیم  یک روز تمام خودمان را بغل کنیم و راه بیفتیم و برویم

و در جایی که نشنیده و فهمیده نشویم نمانیم .

یاد میگیریم دیوار خوب است

سایه درخت مطلوب است

اما هیچ تکیه گاهی ابدی نیست

یاد می گیریم که بره نباشیم که گرگ می شوند به جانمان

یاد می گیریم که  چگونه چینی احساسمان را  بند بزنیم

و خیاط خوبی شویم برای دلمان

یاد می گیریم که امید را هر شب به جا رختی تردید بیاویزیم و صبح به تن کنیم 

تا نشکنیم و  برای خودمان بمانیم

یاد میگیریم کم کم خودمان را دوست داشته باشیم

که سرمایه گرانبهای هر آدمی تنهایی خودش است.