خاطرات گیس بریده

قبل از اینکه بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن

خاطرات گیس بریده

قبل از اینکه بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن

تصمیم

 یه روز به دنیا میایم....

یه روز دلبسته میشیم....

یه روز هم......

 زندگی هامون تو همین  دلبستگی‌ها معنا پیدا می کنه  و همونها هستن که زندگیمون رو  میسازن.
این روزها من و نوشته هایم حکایت رودخانه ای دارد  که هر چه به دریا می ریزد، نه رود خالی می شود و نه دریا پر. نمی دانم یا نوشته هایم کم رنگ  شده اند یا مشکل  از احساسی ست که روز به روز پوستش کلفت تر می شود تصمیم که می گیری نمی دانی می توانی یا نمی توانی یا حتی نمی دانی آن که می خواهی می شود یا نمی شود. اما تصمیم که می گیری فقط دوست داری بتوانی و بشود وگرنه اگر بخواهی به نتوانستن یا نشدن حتی لحظه ای هم فکر کنی آن تصمیم را نخواهی گرفت. الانی که من در آن حضور دارم سرشارم از تصمیم، تصمیم هایی که می دانم می توانم و مطمئن تر از همیشه می دانم که می شود.

تمام این تصمیم ها برمی گرده به اون زمانایی که خیلی دوست داشتم  زود بزرگ شم برای خودم کسی بشم ، که بتونم کارای مهم انجام بدم. دارم تصمیم می گیرم نباشم تا باشم میدونید بعضی وقتها با اینکه با همه ی وجود عاشقی باید بری، بری یه جای خیلی دور،خیلی خیلی دور امروز من تصمیم گرفتم که کمتر هیجان زده بشم و با صدای بلند نخندم و حرف نزنم. من امروز تصمیم گرفتم تا دیگه با صدای بلند به کسی نگم دوستت دارم  ،تصمیم گرفتم که  دوستت دارم ها رو یواشکی بگم  اونم در گوش دل خودم اونقدر آروم  که  حتی منطقم  هم بوئی از وجود این همه دوستت دارمهای وجودم نبره .من تصمیم گرفتم که  به  این جمله عمل کنم  عشق  یعنی آزادی دلم نمی خواد کسی رو که دوست دارم حتی با گفتن دلم برات تنگ شده  اذیت کنم من دوست داشتن دیگران نسبت به خودم رو حس میکنم نمی دونم در مورد  قانون بومرنگ چیزی شنیدین یا نه یه چیز تو مایه های شعر شاعر عزیزمون مولوی هست که میگه
                                   این جهان کوه است و فعل ما ندا     سوی ما آید صداها را نوا

  ماندن همیشه خوب نیست...

رفتن هم همیشه بد نیست...

گاهی رفتن بهتر است...

گاهی باید رفت...

باید رفت تا بعضی چیزها بماند...

اگر نروی هر آنچه ماندنیست خواهد رفت...

اگر بروی شاید با دل پر بروی و اگر بمانی با دست خالی خواهی رفت...

گاهی باید رفت و بعضی چیزها را که بردنی است با خود برد،مثل یاد،مثل خاطره،مثل....

و آنچه ماندنی است را جا گذاشت،مثل یاد،مثل خاطره،مثل لبخند...

رفتنت ماندنی میشود وقتی که باید بروی،بروی!!!

و ماندنت رفتنی میشود وقتی که نباید بمانی،بمانی!!!

شاید گاهی باید رفت و گذاشت چیزی بماند که نبودمان را گرانبها کند...

نمیدانم...شاید باید سر به زیر رفت...هرچند با اندوه!!!

شاید باید با لبخندی بر لب رفت هر چند با باری سنگین بر دل و دوش....

رفتن همیشه هم بد نیست...

شاید باید انگونه بروی که دیده شوی و حضورت مثل لمس بال یک پروانه حس شود...

شاید وقتی بروم همه چیزهایی که باید بیایند،بیایند...

رفتن یا ماندن ؟؟؟ !!!!


نظرات 1 + ارسال نظر
اخبار آموزش و پرورش شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 03:18 ب.ظ http://khavaran1.ir

سلام همکار عزیز.وبلاگ مفیدی دارین.ممنون
من هم مثل شما یک وبلاگ دارم که ازتون برای بازدید از اون دعوت میکنم
لطفا با نظراتتون در راهی که قدم گذاشتم راهنماییم کنید و وبلاگتونم بهم معرفی کنید
منتظر حضور گرم و نظراتتون هستم.تشکر فراوان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.