خاطرات گیس بریده

قبل از اینکه بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن

خاطرات گیس بریده

قبل از اینکه بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن

سالهاپرسیدم ازخودکیستم؟آتشم؟شورم؟شرارم؟چیستم؟

حکایت غریبی هست  قصه های زندگی ما .

ما آدمها یا باهم از یه جایی عبور می کنیم  یا از کنار هم . روزها و ماهها میگذرد و  قطار عمرمون به مقصد نهایی نزدیک تر میشه  تو مسیر از ایستگاههای زیادی عبور می کنیم و حتی تو بعضیهاشون توقف می کنیم ولی بازم باید سوار شیم و بریم تا ته اون چیزی که هست و باید در نهایت بهش برسیم . بعضی وقتا همسفرهایی داریم  که اذیتمون میکنن، بعضی هاشون دلمون رو میشکونن ،  بعضی ها بهمون محبت می کنن و بعضی ها فقط یه سلام ساده میدن و از کنارمون رد می شن .امابعضی اوقات کسانی وارد زندگیمون می شن  که جاشون روبه روی ما  نیست اونها مستقیم وارد قلبمون می شن ! آدمایی که بهمون درس زندگی میدن و بهمون تلنگر می زنن  که آهای رفیق بیدار شو حواست به زندگیت باشه  . دیدن این آدما قطعاً به خواست ما نبوده  یکی از اون بالاها  هواسش به ما بوده که اونها رو وارد زندگیمون کرده که بگه ببین هنوز حواسم بهت هست!که بگه  بهترین کسی بود که می تونست  پیغام من رو به تو برسونه و  کمک کنه تا بزرگ شی .پس بزرگ شو ،عاقل شو و قدرش رو بدون .

همه ما  همینطور هستیم  هر موقع  تو یه ماجرا  به آخرای داستان نزدیک میشیم خدا یه نقطه سر خط رو  برای شروع دوباره  سر راهمون می زاره . یه دوست خیلی خوب دارم که بهم یاد داد زندگی در عین پیچیدگی خیلی ساده تر از اونیه که فکرشو می کردم . بهم یاد داد هر اتفاقی که برام پیش میاد حاوی یه پیام مهمه  . بهم یاد داد به همه چیز با یک چشم سوم نگاه کنم  چون عمق ماجرا با ظاهرش فرق داره . بهم یاد داد خطها  فقط یه سری نقطه پشت سر هم نیستن گاهی آدمها نقطه های پرتاپ زندگیشون رو گم میکنن . بهم یاد داد امید داشته باشم . بهم یاد داد  عاقل باشم . بهم خیلی چیزا  یاد داد .

نظرات 1 + ارسال نظر
Saeid شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 03:26 ب.ظ http://dodkesh.blogsky.com

عشق،
راهـی‌ســـت برای بازگشـت به خـانه،
بعد از کار
بعد از جنگ
بعد از زندان
بعد از سـفر
بعد از…
من فکر می‌کنم، فقط عـشق می‌تواند پایان رنج‌ها باشد.
به همین خاطر
همیشه آوازهای عاشـقانه می‌خـوانم.
من همان سربازم
که در وسط میدان جنگ،
محــبوبش را، فرامــوش نـــکرده است!

رسول یونان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.